حسینحسین، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

حسین کوچولوی ناز گل گلی

عکس 87

سلام پسر گلم امروز ساعت 6 صبح  گوشیم زنگ خورد بدوبدو رفتم جواب دادم مادر جون بود گفت ما میریم سمت جنگل شما هم بیاین .من اومدم خوابیدم گفتم صبح به این زودی کجا برم .ولی اصلا خوابم نگرفت بدو بدو وسیله جمع کردم بابایی رو بیدار کردم تو هم عین هاپو هههههههه .رفتیم جنگل .وای انقد خنک بود هواش عالی بود .ولی مامانی این روزا علاقه زیادی به گرفتن گردن افراد داری در حد مرگ گردنو بغل میزنی وفشار میدیییییییییییییییییی که حالت تهوع دست میده به ادم دیگه اخرا همه عصبانی بودن از دستت مگه متوجه میشدی؟؟ کی تو بزرگ شی من نفس بکشم بریم عکس بازی البته این عکست واسه زمانی که تمرین نقاشی میکنی واسه کلاس این عکست واسه زمانی که چند ماه عادت کرد...
26 مرداد 1392

حسین جونی وگشت وگذار تو باغ

جمعه اون هفته خیلی حوصلمون سر رفته بود ساعت 1 بود به بابایی گفتم بریم بیرون شهر یکم بچرخیم ...که رفتیمو سر از از باغ مادر جونشون در اوردیم ..وای خوب شد رفتیم عالی بوددددددددددددددددددددددددددددددددد ..تو انقد بازی کردییییییییی ولی حیف افتاب خیلی سوزان بوددددددددددد.کلی ازت عکس انداختم اینجا وایسادی داری رود خونه رو نگا میکنی گیر دادی انار ها رو بچینی ولی اخه هنوز تلخن مادرررر هندونه ای جاااااااااااااااااااااان اینجا هم قهر کردی چرا نمیذاریم دست به میوه ها بزنی عینکت تو ماشین موند چشاتو همش افتاب میزد اینم خیار های باغ اینم خیار هایی که با هم چیدیم تازشم من همشو خیار شور ریختم ههههههه ...
1 مرداد 1392
1